هلنا عاشق گل و گیاه
سلاممم
گل دخترم رفته تو هشت ماهگی و این دو هفته ای که یاد گرفته به خزیدن، همه ش مامانی باید حواسش باشه که نره سمت وسایل خطرناک، همین که گوشی موبایل و کنترل تلویزیون و دسته کلید و کاغذ و کتاب میبینه با ذوق میره سمتشون که ببره سمت دهنش😅 چندین بار چشم منو پاییده و دستمال کاغذی و کاغذ گاز زده
میره کنار گلدونا و با گلا حرف میزنه و بهشون دست میزنه، از خودش کلی صدا درمیاره و منم از ترس اینکه برگ گل بخوره میارمش سمت اسباب بازیاش.
دختر گلم هنوز دندون در نیاورده و کمی بیقراری داره، همین که از در هال میبرمش بیرون و حیاط میبینه همچی ذوق میکنه و میخنده که دلم نمیاد نبرمش بیرون، من و بابایی سعی میکنیم تقریبا هر روز هلن بانو رو بیرون و اغلب خونه مامان گلبهار و بابا محمد ببریم تا کمی بازی کنه.
عکس آخری رو اپلود کردم خندم گرفت😍 برا چن روز پیشه
ببین چطور رفتی زیر کمد، اون زبونتو من بخورم که چقد ازش شیطنت میباره
( این اولین خاطره ای هست که مامانی ثبت میکنه و دوست دارم که بعضی خاطرات بدو تولد تا این هفت ماه هم کم کم ثبت کنم ان شاءالله)